دُرُست زَمانيـــﮧ كــِـﮧ :


بيشتَر از هَميشِــﮧ دِلِت بَراش تَنگ شُـــده ... !!!

تـــــــ♥ــــــــــو…


سکوت میان کلاممی!


دیده نمیشوی


اما من تــــــ♥ـــــــــــــو را احساس می کنم!

تـــــــــ♥ـــــــــــــو ….


هیاهوی قلبمی!


شنیده نمیشوی


اما من تــــــــــ♥ـــــــــــو را نفس می کشم!.

افرادی که مشمول دریافت سبد کالایی اعلام شده بودند در صورتی که خودشان یا سرپرستان خانوار آن ها یارانه بگیر باشند، می توانند از سبد کالایی برخوردار شوند.

جهت رفاه و آسایش سرپرستان خانوار مشمول دریافت سبد کالا، طرح توزیع این سبد تا پایان سال تمدید شده و مشمولان دریافت سبد کالا می توانند با آرامش بیشتر به مراکز توزیع مراجعه کنند.

همچنین سرپرستان خانوار مشمول دریافت سبد کالا که فاقد کارت بانکی هستند با مراجعه به بانک هایی که یارانه نقدی خود را دریافت می کنند با ارایه شماره حساب یارانه نقدی و کارت ملی نسبت به دریافت کارت بانکی خود اقدام نمایند.

با موافقت هیأت وزیران و در راستای سیاست های حمایتی دولت از برخی اقشار جامعه، دو سبد کالایی رایگان تا پایان سال جاری به شاغلان و بازنشستگان دولت و نیروهای مسلح، کارگران، روزنامه نگاران، خبرنگاران، هنرمندان، دانشجویان متأهل، طلاب و سرپرستان خانوارهای تحت پوشش کمیته امداد امام(ره) و بهزیستی ارائه می شود

 

 

دوست دارم.همین

برایش هفتاد ضربه شلاق و نمی‌دانم شش ماه یا یک سال زندان بریدند. شوهرش مچشان را گرفته بود. همسایه‌ها هم شاهد بودند در مدت یکماهه‌ای که شوهرش رفته بود شهرستان برای ماموریت کاری، آن مرد زیاد دور و بر خانه‌شان می‌چرخیده. حتی چند بار هم دیده بودند که از خانه‌شان آمده بیرون. هم شب و هم صبح زود. یک بار هم عصر وقتی زنش بچه‌هایش را برده بود پارک تا سرگرم شوند با هم دیده بودنشان. صبح همان روزی که مچشان را با هم گرفته بود هنوز ساعت هفت نشده بود که کلید می‌اندازد توی قفل و در را باز می‌کند چشمش که می‌افتد به دوتایشان، زنش را می‌گیرد به باد کتک و هوار می‌کشد که « آنطرف من بیچاره جان می‌کنم برای زندگیمان اینطرف این زن.. » تا همسایه‌ها می‌ریزند توی خانه آن یکی مرد فرار می‌کند و زن بیچاره هر چه قسم می‌خورد که هر بار که آن مرد می‌آمده می‌گفته از شوهرت پیغام دارم و هر بار یک مقدار پول و خرت و پرت برای من و بچه‌ها می‌خریده و می‌گفته این‌ها سفارشات شوهرت است که توی این یک ماه لنگ ِ چیزی نباشید هیچ کس حرفش را باور نمی‌کند. حتی وقتی گفته بود که این مرد توی خانه تلفنی با شوهرم حرف می‌زد و برایش تعریف می‌کرد که سفارشاتش مو به مو انجام شده است همه حرفهایش را گذاشته بودند به حساب دروغ‌گویی... خدا می‌داند چه به زن بیچاره گذشته بود وقتی هفتاد ضربه‌ی شلاق و نمی‌دانم شش ماه یا یک سال زندان و مهر طلاق توی شناسنامه‌اش و دوری از بچه‌ها و یک عمر بدنامی را تحمل می‌کرده... وقتی گوشه‌ی زندان دق کرد و مرد شوهرش دهان باز کرده بود که خودم رفیقم را می‌فرستادم سراغش، فقط برای اینکه بتوانم طلاقش بدهم. و قسم می‌خورم به اینکه هیچوقت دست هیچ مرد نامحرمی به تنش نخورده بود...

عَـزیـزَمــــ رَفـتـﮯ؟؟

لُـطـفـاً هَـمِـﮧ چـیـو بـــا פֿـوבِتــــ وَر בار بُـرو

بَـعـבﮮ مـیـــاב مـیـبـیـنِـﮧ نـاراפَـتـــــ مـیـشِـﮧ

احشــم بـخـوتی والـخـیـل یوله

او ما ادری ابندای انسمع یوله

لون یـدرون طاح احسین یوله

عـمامـه ابـطیحـته ذیچ المسیه

            صباح مزرعه

 

ازصدای گذرآب چنان میفهمی تندترازآب روان عمرگران میگذردزندگی رانفسی ارزش غم خوردن نیست آنقدرسیربخندکه ندانی غم چیست.