loading...
هدایت
محمد بازدید : 24 دوشنبه 05 اسفند 1392 نظرات (0)
    مدتی بود که پرنیان بعدازمدرسه به مهد کودک میرفت رفته رفته گله وشکایت هاش ازمهدزیادوزیادتر میشد

     واصلا دوست نداشت به مهد برود حتی چند باربا گریه وکمک مربی های مهد ازماشین پیاده وبه مهد

میرفت.خیلی برام سخت بود .

دخترم اصلا میلی به حضوردرمهد نداشت بااینکه چندسال درهمان مهدبودتا اینکه قبول کرد تنها درخانه بماند اما

مهدنرود.از یه جهاتی خب خودش راحته اما برای من ومهربان همسر سخته .چون نگران میشیم وطبیعیه.

حالا کارهرروز من شده که اول برم مهد دنبال پریا جون .بعدشم باهم بریم مدرسه وبا پرنیان گلم بریم خونه

 ،بعدازاینکه غذاشونو دادم دوباره میام سرکارم.البته دخترای گلم خیلی خوشحالند ازاینکه چندساعتی با کمک هم

خونه داری میکنند.


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 53
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 6
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 21
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 31
  • بازدید ماه : 44
  • بازدید سال : 169
  • بازدید کلی : 2,900